۱۳۸۵ بهمن ۱۰, سه‌شنبه

وقتی که آدم یه جاییش بد می سوزه... هِر هِر! منظورم اونجا نیست! بی ادب!! کله تکون نده. جدی می گم. کف دستم رو با کاغذ بریدم خیلی می سوزه! مرض!! اَه! اصلا به درک هر چی می خوای فکر کن. وقتی آدم یه جاییش بد می سوزه... اََه انقدر مسخره بازی در آوردی یادم رفت چی می خواستم بگم! حالا بمون تو خماریش!



۱۳۸۵ بهمن ۷, شنبه


مدت ها ساده لوحانه باور داشتم که هر جیزی می تونه perfect باشه. واقعا دچار شکستگی قلب شدم وقتی فهمیدم که این موضوع حقیقت نداره. بعد از اون صادقانه امیدوار بودم که بعضی چیزها می تونن perfect باشن. بعدا به این نتیجه رسیدم مگه سر کی رو می خوام گول بمالم؟ حالا دیگه می دونم که همیشه یک پای بساط لنگه!

Rien n’est parfait!

به دنبال لحظات می دوم. از پشت سر پیدایم می کنند. روی بر می گردانم. از سوی دیگر فرار می کنند. آرام و قرار ندارند. دیگر از این قائم باشک بازی خسته شده ام. از دست این لحظات فراری جانم به لبم رسیده است.

من مثل یک جادوگر می مونم. فقط کافیه به جادو باور داشته باشی. اول به شکل فرشته ی مهربون میام سراغت. بعد که گولم رو خوردی طلسمت می کنم و می ندازمت تو شیشه. خسته شدی از دستم؟ می خوای از تو طلسم بیای بیرون؟ فقط کافیه بهم بگی که دیگه منو باور نمی کنی. بهم بگی که من یک دروغ بزرگم. فقط کافیه که دیگه از من نترسی. اونوقت به همون سرعت که اومدم پیشت از پیشت می رم. اینو بهت قول می دم.

۱۳۸۵ بهمن ۴, چهارشنبه

سری که هزار سودا داره هیچ وقت به هیچ جا نمی رسه اما خیلی خوشبخت تر از سریه که فقط یه سودا داره!

۱۳۸۵ دی ۲۱, پنجشنبه

آسمون ابری بود اما نه خاکستری. چمن ها سبزتر از معمول به نظر می رسیدن. رنگ ها مثل اوایل بهار غلیظ بودن. و هوا بوی خنکی می داد. صبح زود بود اما من اصلا خوابم نمی اومد. بد اخلاق هم نبودم. پشت یک پرنده سوار شدم و شروع کردم به پرواز کردن. شبیه اسب سواری نبود. پشت پرنده وایساده بودم. مثل این بود که داشتم موج سواری می کردم. با سرعت زیاد. هی اوج می گرفتم و فرود می اومدم. به طرز عجیبی خیلی حال نمی داد. از پشت پرنده پیاده شدم. انگار که تصویرم جا مونده بود. کماکان داشت پرنده سواری می کرد. دوربینم رو برداشتم و شروع کردم به عکس گرفتن. حالا داشت حال می داد. حالا واقعا دلم می خواست پرنده سواری کنم. آهای پیاده شو نوبت منه.
صدای اس ام اس: هنوز خوابی؟ پا شو بیا سر کار دیگه!

۱۳۸۵ دی ۱۳, چهارشنبه

این وقت شب فقط من و تو بیداریم. تو منتظری تا من بخوابم و من منتظرم تا تو. اینم این وسط هی میخونه، هی می خونه...اول شما خواهش می کنم.