۱۳۸۳ اسفند ۱۳, پنجشنبه

وقتی می بینم درست همونطوری می خنده که همیشه می خنده و درست همون چال درست همون جای قبلی همونقدر توجه آدم رو جلب می کنه، وقتی می بینم هنوزم وقتی بی کار می شه با دکمه ی کاپشنش بازی می کنه، وقتی می بینم امروزم واسه حرف زدن دقیقا همون اداهایی رو در میاره که دیروزدر می آورد، وقتی با کمال تعجب کشف می کنم که این آدم درست همون آدمیه که دیروز بود و از اون عجیب تر این آدم همون آدمیه که تو عکسه! واقعا تفریح می کنم. ناخودآگاه می بینم که دارم بلند بلند می خندم! من در هر لحظه کشف می کنم که این زندگیه، اینها آدمهان و من یک ناظر خنثی هستم درست مثل دانای کل تو قصه ها! و از این کشفم هر بار انقدر ذوق می کنم که بی اختیار قهقهه می زنم. شاید اولین باری که یه چیز جدید می بینم تنها باری باشه که از دیدنش خوشحال نمی شم!