۱۳۸۴ دی ۲۶, دوشنبه

از ایام امتحان خوشم میاد. در مواقع عادی هر چی به ذهنت می گی خیلی خوب بیا این هم مصالح، این هم وقت، این هم حوصله ! حالا برو یه فکر خوب، یه ایده ی باحال پیدا کن بیار. می گه الآن می رم! و باز می نشینه و تمام روز آفتاب می گیره و مگس می پرونه! اما به محض اینکه می نشونیش پشت میز و می گی:
All right! That's it.
حالا باید بشینی این خزعبلات رو ببلعی! از کوچکترین فرصتی استفاده می کنه تا برات شیرین کاری کنه! هر چی ایده ی ناب تو دنیا هست برات می یاره و هر بار می پرسه: حالا که بچه ی خوبی بودم می شه دیگه اینها رو نخونم؟!