۱۳۸۴ بهمن ۲۴, دوشنبه

مادامی که به دقت سعی داشتم تا با کوچکترین حرکات انگشتانم عروسک های خیمه شب بازی را هدایت کنم، این عروسک ها بودند که آرام و آهسته انگشتانم را گره می زدند و حرکت آنها را دشوار و دشوار تر می کردند. سرانجام همه ی نخ ها را با قیچی بریدم. عروسک های بی نوا همگی به زمین ریختند.