۱۳۸۵ شهریور ۲۹, چهارشنبه


می خوام یک اطلاعیه صادر کنم:
- شتر مامانم همراه با همه ی بارش روی میز من گم شده است.
البته نمی خواستم این رو اعلام کنم این یک آگهی بود. از یابنده تقاضا می شود با مامان این جانب تماس گرفته خانواده ای را از نگرانی در بیاورد. حالا چرا مامانم شترش رو روی میز من ول کرده بوده نمی دونم. لابد داشته کاغذ یاد داشت های من رو می جویده که حالا مجبورم اینها رو کف دستم بنویسم که وقتی بیدار شدم یادم باشه پست کنم. آخه من هر حرفی می خوام بزنم اول باید یه فص روش بخوابم.
بگذریم اطلاعیه ای که می خوام صادر کنم در واقع اولین پست این وبلاگه که با کمی تاخیر نوشته می شه:
- تمام وقایع و شخصیت های این وبلاگ من جمله خود من و تو که لابد داری این رو می خونی کاملا خیالی هستند و بر اساس یک داستان واقعی شکل گرفته اند!!