۱۳۸۶ آبان ۲۴, پنجشنبه

آدمهایی که در طول روز از کنارت عبور می کنن. آدمهایی که وجود خارجی ندارن تا اینکه به تو می رسن و دود می شن به محض اینکه از تو جدا می شن. آدمهایی که بود و نبودشون برات فرقی نداره. حالا که دیگه امروز تموم شده و می خوای بخوابی، فکر می کنی الآن چی کار دارن می کنن؟ همه رفتن تو کمد اسباب بازی ها سر جای خودشون خوابیدن و منتظرن تا فردا بشه دوباره از کمد بیان بیرون و دوباره یه لحظه سر راه تو قرار بگیرن؟ می تونی تصور کنی در این لحظه هنوز مشغول زندگی باشن؟ می تونی تصور کنی زندگی ای جزدر جلوی چشمای تو دارن؟ تصورش هم تو دل آدم رو خالی می کنه.