۱۳۸۷ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

بعضی وقتا از صبح که بیدار می شم - البته شاید صبح واژه ی مناسبی نباشه - بعضی وقتا از وقتی بیدار می شم تا وقتی که بالاخره تصمیم بگیرم که بخوابم هیچ حرفی نمی زنم. فکم به شدت درد می گیره از بی تحرکی و از سر و صداهای توی کلم سر درد می گیرم. مکالماتی که در ذهنم صورت می گیره به شدت خستم می کنه و چون هیچ انرژی واقعی مصرف نمی کنم خوابم از دستم فرار می کنه شاید بهتر باشه پیشنهادات مامانم رو قبول کنم و یه پولی بگیرم یه چیزی بگم.