۱۳۸۷ مهر ۱۵, دوشنبه

اگه این همه وقت نبود که همدیگه رو می شناختیم، شاید این همه وقت طول نمی کشید تا همدیگه رو پیدا کنیم. یه زمانی این ایده ی دنیای متفاوت مفهوم کلمات باعث می شد سر گیجه بگیرم از شناختن آدم های جدید و وحشت کنم از گسترش دادن دایره ی لغاتم چرا که رسیدن به یک صفحه ی مشترک رو سخت تر و دست نیافتنی تر می کرد. حالا می فهمم وحشت لازم نیست. زیبایی کار در اینه که یک در هزار آدمی رو تو این دنیا ببینی که در همون صفحه ایه که تو هستی و دیگه احتیاج به کورمال کورمال ورق زدن این صفحه های بی شماره برای پیدا کردن صفحه های همدیگه نیست. اینجاست که تو دیگه لازم نیست تلاش خارق العاده ای بکنی. تنها کاری که باقی می مونه اینه که بگی از صمیم قلب ازآشنایی با شما خوشوقتم.