۱۳۸۷ مهر ۲۷, شنبه

ولت کردن توی این کره ی خاکی و تا زمانی که برت نگردوندن به طور ضمنی یعنی هنوز چیزی هست که بخوای.
کسی رو دارم که منو از خودم بهتر می شناسه. کسی رو دارم که به کتاب محبوبم همون اشاره هایی رو می کنه که من می کنم. کسی رو دارم که با اشتیاق به تمام مشاهداتم گوش می کنه. کسی رو دارم که وقتی صدای قهقه ی زشت و بی جام بلند می شه دلیلش رو می دونه. و کسایی که برای اینکه تمام شب در اتاقم تنها نباشم و به کشیدن یه نخ سیگار فکر نکنم حاضرن من رو پیش خودشون قایم کنن. از کجا می فهمم هنوز یک پای بساط لنگه؟ از اونجا که زندگی هنوز ادامه داره.