۱۳۸۷ دی ۱۹, پنجشنبه

فکرها مثل بو ها می مونن. دیدی بعضی وقتا یه فکر خوبی همچین قلقلکت می ده. خوشحالت می کنه، سرمستت می کنه و به هیجان میاردت، انقدر که دلت می خواد بشینی سر فرصت بهش فکر بکنی. دلت می خواد هیچ وقت فراموشش نکنی. اما همچین که مشغول یه کاری بشی از کلت می پره. مثل اینه که یه بوی خوبی بشنوی. به محض اینکه منبع بو از بو رَسِت خارج می شه از تو حافظت پاک می شه. بعضی فکرها هم اذیتت می کنن و دلت می خواد زودی فراموششون کنی، اما مگه می تونی؟ درست مثل بوی گند می مونن. کافیه یه لحظه به مشامت بخورن تا دیگه تا مدت ها تو دماغت باقی بمونن. هیچ چیز پاکشون نمی کنه مگه یه بوی خوبی انقدر تو مشامت بمونه که حافظت رو از نو بکنه. حالا تو هی جون بکن و حواست رو پرت کن. همچین که بی کار بشی معلوم نیست از تو کدوم سوراخی می پرن تو کلت و تا وقتی یه فکر خوب واسه یه مدت نسبتا بلند به سراغت نیاد دیگه ول معطلی.

یه پست در یه جای خوب در یه وقت خوب. اگه این بو رو بکنم تو جعبه و اینجا ثبتش کنم یعنی تا چه وقت دووم میاره؟