۱۳۸۷ بهمن ۵, شنبه

تازگی ها دلم نمی خواد کتاب ها رو بخونم! دلم می خواد بخورمشون! دلم می خواد هر چی دستم می رسه بخونم. علمی نباشه کوفت باشه! دیگه کم مونده حتی روزنامه هم بخونم! شده به قیمت اینکه بفهمم تو دنیای خارج چی می گذره تشنه ی کلمات باشم! دلم می خواد گوشه های کتاب هام چیز میز بنویسم! حالا که چی مثلا دست نخورده بمونه مامانم در اولین فرصت که از شر من خلاص شد اول به انباری و بعد به آشغالدونی ارتقاشون بده؟! کسی به خاطر تمیز نگه داشتن کتاب قرار نیست مدالی به آدم بده! بذار حداقل یکی که بازشون می کنه بخونه:

نسیم اینجا بود!