۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه


من شکوندمش.
البته می دونم خیلی خودشیفته انگارانه است که بگم کار خودم تنهایی بود. ولی چیزی رو که مطمئنم اینه که این من بودم که کوچولو کوچولو سرش دادم تا رسید به لبه ی میز و دیگه از اونجا به بعدش کار خیلی آسون بود. کافی بود که یه باد کوچولو بوزه تا اون رو بندازه پایین. البته یه روز اومدم و دیدم که دوباره با چسب سر هم شده. ولی خوب دیگه مثل اولش نبود. دیگه هیچ وقت مثل اولش نشد. حالا نمی دونم که اینکه مثل اولش نبود براش خوب شد یا بد! چیزی که می دونم اینه که دلم نمی خواست مسئولیتش به گردن من باشه.