I'm an eastern boy in a western invasion, and I'm swaying مثل سگ between the both!
127 band, Khal Punk Album
۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه
Is this it? Is this what we were in such a hurry to grow up to be?
Some crappy movie I was watching last night at 5 AM
۱۳۸۸ دی ۲۶, شنبه
در روزگاری که نوهها فقط موقع خداحافظی داوطلبانه پیش پدربزرگاشون میرن، اینطوری میشه که یک روز همین طوری میری خونهی پدربزرگت و بهت التماس میکنه که تو رو خدا تو دیگه نرو!
۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه
شدم مثل این پیرمردا که بازنشسته شدن. هر روز صبح از دست غرغرهای زنه پا میشن میرن پارک. هر روز از دست غرغرای مامانم پا میشم میرم دانشگاه. تو آزمایشگاه بغلی میشینم بازیهاشون رو تماشا میکنم. انقدر اونجا میمونم تا مامانم دلش تنگ شه. بعد بر میگردم خونه تا دیگه به جونم غر نزنه.
۱۳۸۸ دی ۱۹, شنبه
مثل یک صبح مدرسه. - حسام جان، پاشو. - هان؟ - پاشو ساعت سه و نیمه. - هوم؟ - پاشو میخوای بری. - هیم؟ - پاشو میخوای بری اونجا. - هم؟ - پاشو میخوای بری خارج!
۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه
فهمیدم! اگه هر روز یک ساعت دیرتر بخوابم و یک ساعت دیرتر بیدار شم بالاخره یک روز با مردم این نیمکره همزمان میشم.