۱۳۸۹ مهر ۱۰, شنبه

دوست داشتن سرمایه داری

وقتی پوریتان‌ها برای اولین بار پا به ماساچوست گذاشتند، حس سرخپوستان به دارایی را چنان غریب یافتند که احساس کردند باید نامی به آن اختصاص دهند و در 1764 زمانی که توماس هاچینسون تاریخ مهاجران را می‌نوشت این عبارت به خوبی جا افتاده بود: «هدیه‌ی سرخپوستی» به گونه‌ای که او برای خوانندگان خود شرح می‌دهد «اشاره به هدیه‌ای دارد که انتظار مقابله به مثل را به همراه دارد». البته ما هنوز از این اصطلاح استفاده می‌کنیم و حتی آن را بسط داده‌ایم و چنین دوستی را سرخپوستِ دهنده می‌خوانیم که چنان از تمدن به دور است که از ما انتظار دارد هدیه‌ای را که به ما داده است جبران کنیم. 
هدیه - لویس هاید

یه چیزی رو درست درک نمی‌کنم. این که برگردی به یک نفر بگی «دوست دارم» چی می‌تونه باشه جز یک هدیه؟ گفتن این جمله عملا به هیچ درد گوینده نمی‌خوره چون خودش از این امر مطلع بوده و هیچ منفعت مادی هم برای شنونده نداره. نه می‌تونه جایی خرجش کنه و نه می‌تونه جایی انبارش کنه. هر جور که بهش نگاه کنی هیچ وقت تبدیل به سرمایه نمی‌شه. فقط می‌تونه هدیه‌ای باشه از طرف دوست‌دارنده به دوست‌داشته شونده. هدیه‌ای که وقتی به کسی می‌دی هیچ قانونی وجود نداره تا تضمین کنه حتما در عوض یک چیزی دریافت می‌کنی که غیر از این هم نمی‌تونه باشه که ذات هدیه این طوره. اون وقت این فرهنگ آمریکایی با این  فیلم‌ها و سریال‌هاشون! بر می‌گردن به محبوبشون می‌گن «I love you» و بر و بر زل می زنن تو چشماش و منتظرن تا طرف بگه «I love you too» و رابطه‌شون درجا تموم می‌شه اگه طرف نتونه این جمله رو بگه! انگار که به صورت کاملا اختیاری می‌تونن دیگه دوست نداشته باشن کسی رو که یک لحظه پیش بهش گفتن دوسش دارن. انگار که انقدر از تمدن به دور باشن که انتظار دارن هدیه‌ای که به کسی دادن جبران کنه! نمی‌دونم. شاید این یک چیزیه که فقط آدم‌هایی درک می‌کنن که در فرهنگی به دنیا اومدن که توش تنها دو سطح Like و Love وجود داره و وقتی از سطح Like به Love رسیدی دیگه امکان ارتقایی هم وجود نداره. شایدم در پیاده‌سازی نظام سرمایه‌داری به چنان درجه‌ای از عرفان رسیدن که تونستن «I love you» رو هم تبدیل به سرمایه کنن و باهاش مبادله‌ی پایاپای انجام بدن. قصدم توهین یا چیزی نیست. فقط برام جالبه هر از چند گاهی به فرهنگ مردمی نگاه کنم که هر کس دیگه‌ای که مثل خودشون نیست رو «بدبخت» و «دور از تمدن» می‌بینن.