۱۳۸۴ مرداد ۶, پنجشنبه

عقربه ی غصه انقدر از اون طرف چرخید که افتاد رو خنده، و من خندیدم و خندیدم، مثل قدیما خندیدم، مثل همین اواخر خندیدم، مثل اون موقع که هنوز به خوشبختی باور داشتم خندیدم، مثل اون موقع که می خواستم انقدر بخندم که از دیدن خنده ی احمقانه ی من بخندی خندیدم، مثل اون موقع که فکر می کردم می تونم با خنده هام همه ی غم هات رو پاک کنم خندیدم، مثل وقتی که چیزی جز صدای خندم نداشتم که بهت هدیه بدم خندیدم، مثل وقتی که با شراب هوا مست می کردم خندیدم، مثل اون زمان که هنوز خنده هام رو می دیدی خندیدم، خندیدم و خندیدم.

حالا سرم درد می کنه.مثل وقتی که ساعت ها گریه می کنم سرم داره می ترکه. هیچ وقت فکر نمی کردم از خنده سردرد بگیرم. هیچ وقت فکر نمی کردم که دیگه حتی نتونم بخندم. و حالا فقط دلم می خواد گریه کنم.