۱۳۸۵ بهمن ۷, شنبه

من مثل یک جادوگر می مونم. فقط کافیه به جادو باور داشته باشی. اول به شکل فرشته ی مهربون میام سراغت. بعد که گولم رو خوردی طلسمت می کنم و می ندازمت تو شیشه. خسته شدی از دستم؟ می خوای از تو طلسم بیای بیرون؟ فقط کافیه بهم بگی که دیگه منو باور نمی کنی. بهم بگی که من یک دروغ بزرگم. فقط کافیه که دیگه از من نترسی. اونوقت به همون سرعت که اومدم پیشت از پیشت می رم. اینو بهت قول می دم.