به دنبال لحظات می دوم. از پشت سر پیدایم می کنند. روی بر می گردانم. از سوی دیگر فرار می کنند. آرام و قرار ندارند. دیگر از این قائم باشک بازی خسته شده ام. از دست این لحظات فراری جانم به لبم رسیده است.