۱۳۸۶ شهریور ۲۷, سه‌شنبه


اول اون حس غریب...
بعد اون موزیک توی گوشم که فقط اون وقتا گوش می کردم...
بعد اون آهنگی که درست از اون روز نشنیده بودم...
و بالاخره بعد از این همه سال که انگار دیگه جزئی از دیوار شده بود. فقط انگار که دیگه خسته شده باشه...
من خیلی آدم خرافاتی نیستم. ولی نسبت به شکستن آینه هیچ حس خوبی ندارم. اونم آینه ی قدی. اونم بدون دلیل.
یکی امشب می خواست یه چیزی به من بگه ولی من که نفهمیدم چی!