۱۳۸۶ آبان ۲۹, سه‌شنبه

رفتن چیز خوبیه. فکرش آدم رو قلقلک می ده و تصورش ذهن رو رها می کنه. رفتن رو دوست دارم به شرطی که بعدی نداشته باشه. رفتن به نیستی باشه. آخه لامصب خیلی عواقب داره. همه به خون آدم رفته تشنن. تازه خدا نکنه که بخوای برگردی. همه به نبودنت عادت کردن. جای خالیتو پر کردن. حالا مثل این می مونه که بخوای خودت رو رو ی یه نیمکت پر بچپونی. بلای جون بازمانده ها می شی! پس همون بهتر که بری که دیگه بر نگردی.