۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۲, شنبه

به جای پنجاه تومن صد تومن بهت داده باشن واسه هیچ کاری که نکردی! کاغذ هاشونو تموم کنی به خاطر پرینت هایی که واسه کلاس خارج از برنامت با پرینترشون گرفتی، نشسته باشی و به جای خوندن چیزهایی که باید براشون بخونی دنبال پیدا کردن انیمیشن واسه وبلاگ دومت باشی و باز هم به مکالمه ی عاشقانه ی ای که پشت سرت داره بین یه دانشجوی خیلی خیلی علاقه مند که از قبل اینکه تو لنگ ظهر تشریفتو بیاری اونجا بوده و تی ای ساده ای که خیلی علم رو جدی گرفته اتفاق میفته، تو دلت بخندی.
تی ای: من از این ناراحت شدم که سوال دو کوییز رو قبلا سر حل تمرین دو سه بار گفته بودم!
دانشجو: استاد می گن که تو دانشگاه های آمریکا هفته ای سه تا تمرین می دن، شما خیلی کم تمرین می دین!
دلم می خواد قیافه ی تی ای رو ببینم اگه یه روزی تو خونه نشسته و مثل همیشه داره یه کار مفید می کنه و یکی از رفقاش بهش زنگ بزنه و بگه ما سر کوچتونیم بپر پایین! دلم می خواد با معیار های دقیق آماری خودش براش تخمین بزنم که فلج موقتش چند دقیقه طول می کشه. دلم نمی خواد دلم براش بسوزه اما صمیمانه براش آرزو می کنم که هرگز نفهمه که این علم جونش چقدر رو هواست. آمین!