۱۳۸۸ اسفند ۲۷, پنجشنبه

من هنوز دبستان می رفتم. موقع سال تحویل شیراز بودیم. تو یک هتل فکسنی. یک اتاق محقر سه تخته با یک تشک اضافی. مامانم جوون بود اون وقتا و مثل الان ها برای خودش هفت سین سفری تدارک ندیده بود. سال تحویل فکر کنم بعد از ظهر بود و بابام داشت چرت می زد. مامانم برای اینکه جبران کم کاری کرده باشه یک مجله پیدا کرده بود که روی جلدش عکس سفره ی هفت سین بود. ما دو تا رو نشوند دور خودش و مجله رو گرفتیم دستمون به عنوان سفره مون و سالمون رو تحویل کردیم. به طرز مسخره ای این سر سری ترین هفت سینیه که در طی این سال ها چیده اما تنها سفره ای که من به یادم مونده.