When gift exchange achieves a convivial communion of spirits, there is no call for liberty; it is only when our attachments become moribund that we long to break them...why [do] we so often ... maintain relationships that have in them no life to offer.
وقتی صدای ضجههای احتضار رابطه گوشت رو کر میکنه، هر وقت به موندن فکر میکنی احساس خفهگی بهت دست میده و حتی از تصور رفتن و رها کردن احساس آزادی وصف ناپذیری میکنی! گیرم اینا همش تو خیالپردازیهای خودت باشه و در واقعیت هرگز نتونی بری. یعنی دلت نیاد که بری. اگه فک کردن بهش غمگینت میکنه، بدون این مرگ رابطست که به عزاش نشستی. موندن در کنار یک جسد که دردی رو دوا نمیکنه. اگه به خودت احترام نمیگذاری حداقل به اون شوقی که زمانی به زندهگیت آورده بود احترام بگذار. یه تکونی به خودت بده و قبل اینکه جسدش بو بگیره یه مراسم کفن و دفن مناسب براش ترتیب بده.