۱۳۸۷ اسفند ۲, جمعه

قسمتی از پروسه ی خونه تکونی اتاق من که اندازش قد قوطی کبریته ولی حجم وسایل توش اندازه ی کیف دستی هرمیون گرنجره مرتب کردن سی دی ها و درایو های کامپیوترمه که اندازه ی خلاصه کردن داستان طوقی تو کلاس سوم دبستان ازم وقت می گیره. در اینجا جا داره توضیح بدم که من داستان سه صفحه ایه طوقی رو در پانزده صفحه خلاصه می کردم! حالا یادم نیست که داشتم تحلیل می کردم داستان رو یا اینکه یادم می رفت یه چیزاییش رو قبلا تعریف کردم و دوباره می نوشتم و یا اینکه اصلا قسمت هایی به داستان اضافه می کردم. کسی چه می دونه! این طور که معلومه هیچ کس هیچ وقت از روی خلاصه داستان های من نخوند وگرنه یکی بهم مفهوم خلاصه رو توضیح می داد! 
تصمیم گرفتم در یک اقدام انقلابی همه ی فیلم های MPEG1  ام رو بریزم دور. واسه من انقلاب حساب می شه چون من هیچ وقت هیچ وقت چیزی رو دور نمی ریزم! حتی الان هم دارم فکر می کنم اگه یه روزی ده سال دیگه خواستم ببینم کیفیت MPEG1 چطور بوده چه خاکی به سرم بریزم؟! خدا رو چه دیدی؟! شاید یکی دوتاشو تا آخر شب یواشکی از تو سطل آشغال در آوردم. شایدم همشو! حالا خدا می دونه من ده سال دیگه واسه چی می خوام بدونم کیفیت MPEG1 چطوری بوده! ولی آدم که کف دستش رو بو نکرده.
بعد رسیدم به کلیپ هام! من هرگز تو زندگیم نشستم کلیپ تماشا کنم. هیچ ایده ای ندارم جز اون خواننده ی Evanecance که از لوگوی سایتش خوشم می یومد بقیه ی خواننده های دنیا چه شکلین! هی ملت بهم کلیپ های خفن دادن منم فقط ریختم رو هاردم تا یه روز سر فرصت تماشا کنم. بعد یه روز کامپیوترم پر شد همرو ریختم رو سی دی تا سر فرصت خدمتشون برسم. حالا امروز نوبت اینه که سی دی هامو بریزم دور اما نمی تونم. اگه یه روز خواستم کلیپ تماشا کنم نداشتم چی؟! اگه کلیپ زندگیم اینتو بود چی؟! شایدم ده سال دیگه اینا جنبه ی تاریخی پیدا کرد کمیاب شد بردم فروختمشون! اگه اون موقع دیگه تکنولوژی سی دی نبود چی؟! یادم باشه حتما این سی دی ها رو کانورت کنم به موقش! یه سی دی کلیپ پیدا کردم روش نوشته برای نسیم! دستخت یارو رو نمی شناسم وگرنه می رفتم ازش می پرسیدم آخه چرا؟!
خوب دیگه نوبت عکس هاست مزاحم کیفم نشین!